یادآوران کربلا

خوش به حال آنان که آرزویی جز قرب الی الله نداشتند ودر پی آرزویشان چه مستانه کوشیدندو خداوند چه خوب خدایی کرد درحقشان

یادآوران کربلا

خوش به حال آنان که آرزویی جز قرب الی الله نداشتند ودر پی آرزویشان چه مستانه کوشیدندو خداوند چه خوب خدایی کرد درحقشان

یادآوران کربلا

وقتی امام عاشقان غایب است
اطاعت از خامنه ای واجب است

نویسندگان

۸ مطلب با موضوع «خاطرات شهدا» ثبت شده است

صف غذا

۲۲
آبان

من از قم اعزام می شدم،او از مشهد مقدس.شهید برونسی

فقط دو ،سه بار قسمت شد که در خط مقدم و پشت خط ببینمش.یک بارش تو یکی از پادگانها بود.سر ظهر،که نماز را خواندیم،از مسجد آمدم بیرون.راه افتادم طرف آسایشگاه،بین راه چشمم افتاد به یک تویوتا.داشتند غذا می دادند.چندتا بسیجی هم توی صف ایستاده بودند.ما بین آنها،یکدفعه چشمم افتادبه او!یک آن خیال کردم اشتباه دیدم.دقیق ترنگاه کردم .با خودم گفتم:شاید من اشتباه شنیدم که فرمانده گردان شده!

رفتم جلو.احوالش را پرسیدم،گفتم:شما چرا وایستادی توی صف غذا،آقای برونسی؟!مگه فرمانده گردان...

بقیه حرفم را نتوانستم بگویم.خنده از لبهاش رفت.گفت:مگه فرمانده گردان با بسیجی های دیگه فرق می کنه که باید غذا بدون صف بگیره؟

یاد حدیثی افتادم؛من تواضع لله رفعه الله.«هر کس بخاطر خدا تواضع کند،خداوند اورا رفعت می دهد».پیش خودم گفتم:بیخود نیست آقای برونسی این قدر توی جبهه ها پرآوازه شده.

بعدا فهمیدم بسیجی ها خیلی مانع این کارش شده بودند،ولی از پس او بر نیامده بودند.

«حجت الاسلام محمد رضا رضایی»

منبع: خاک های نرم کوشک

  • من انقلابی ام

کسی که نمی تواند در خود ما احسان و نیکویی کند ،پس به دوستداران صالح ما خوبی کند وهرکس نمی تواند ما را زیارت و دیدار کند،پس به زیارت صالحان شیعه برودوثواب زیارت ما برایش نوشته می شود.

  • من انقلابی ام



شب ها که خانه بود،کاغذی را در دست می گرفت وعلامت می زد.شبی صدایم زد وگفت:«عیال،این کاغذ را دیده ای؟»گفتم:«نه.چه هست؟»گفت:«نامه عملم است:حساب وکتاب کارهایم!می خواهم بدانم هرروز،دل چند نفر را شکسته ام،با چند نفر خوب بوده ام وچه کارهایی کرده ام.همه این ها را می نویسم .گفتم نشان تو هم بدهم؛شاید دوست داشتی برای خودت درست کنی.»

راضیه رضا پور،آخرین معادله،ص 161.

  • من انقلابی ام

«دوست وهمرزمش -علی فرجی-می گوید:»

یادارم خبرنگار برای مصاحبه به جمع ما آمد واز وی سوال کرد،شما با این قیافه کوچک نمی توانید بجنگیدپس چرابه جبهه آمدید؟ایشان فرمودند:اگر جسم  کوچکی دارم اما قلبم بزرگ است وبا نیروی ایمان می توانم دربرابر دشمن مقاومت کنم.همین زیبایی کلام وسخن او باعث شد تا فرمانده گردان راضی شد تا به جبهه اعزام گردد.


                                        « یادش گرامی وراهش پر رهرو باد»

  • من انقلابی ام

عملیات مسلم بن عقیل (ع)بود.چند شب قبل از عملیات حاجی به خانه آمد،مثل همیشه خاکی وخسته.زمستان بود،حاجی هم به خاطر سینوزیت شدیدی که داشت، سرش به شدت درد می کرد.خودش را آماده نماز خواندن کرد،گفتم: «حالا یه دوش بگیر،یه لقمه غذا بخور ،خسته ای ،بعد نماز بخوان .»نگاه معنا داری به من کردوگفت:«من این همه خودم را به زحمت انداختم که نماز اول وقت بخوانم،حالا تومیگی برم غذا بخورم.»

یادم می آید آنقدر حالش بد بود ودر شرایط جسمی بدی به سر می برد که وقتی نمازش را شروع کرد،کنارش ایستادم تا اگر وسط نماز حالش بد شد وخواست زمین بخورد ،بتوانم اورابگیرم.

برایم جالب بود،با آن حال بد و وضع خراب وسردردی که داشت ،حاضر نشد نماز اول وقت رارها کند وبه باقی امور برسد.«ژیلا بدیهیان»

  • من انقلابی ام

چراغ روشن!

شب دوم عملیّات فتح المبین، عراقی ها پادگان «عین خوش» را محاصره نموده و قصد پاتک داشتند. به دستور حاج حسین خرازی قرار شد همه ی دستگاه های مهندسی، چراغ ها را روشن کنند و به سمت عراقی ها حرکت کنند. شهیدان عبدالرزاق زارعان و حسن منصوری با موتورسیکلت با چراغ روشن، جلوی دستگاه ها حرکت نمودند. این موضوع باعث شد دشمن تصور کند که تانک های ایرانی به سوی آن ها می آیند و از ترس، تنگه ی ابوقریب را که با یک تیپ زرهی از آن دفاع می کردند، تخلیه و عقب نشینی کردند. تنگه با تدبیر فرمانده ی لشکر و شجاعت نیروهای مهندسی به دست رزمندگان اسلام افتاد.


  • من انقلابی ام

**علاقه به مناجات**

صبحها نوار مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه ،از بلندگوی گردان پخش می شد .علاقه حاج احمد به این مناجات وصف نا شدنی است.گوش می دادوآرام آرام اشم می ریخت.

*پل چوبی،ص 177

  • من انقلابی ام

با پای برهنه روی خارها ،الهی العفو می گفت!

پیش از عملیات کربلای 4درمنطقه<<چوئیده>>مستقر بودیم.شب جمعه بودودر نماز خانه دعای کمیل می خواندیم.عیسی پشت سرم نشسته بودوفرازهای دعا زمزمه میکرد.

چند دقیقه ای که گذشت،ازنماز خانه بیرون آمدم.عیسی کفشهایش راگوشه ای انداخته بود وباپای برهنه ،دیوانه وار روی خارهاراه  می رفت والهی العفو ،الهی العفو می گفت وزار زار گریه می کرد.

  • من انقلابی ام